اقسام بندگان در عبادت خداوند (4)
مستضعف نه مؤمن است و نه کافر
ایمان و کفر هر دو فرع بر شناخت حقیقت هستند. اگر کسی به آنچه شناخته است، تسلیم گردد، اهل ایمان، و اگر تسلیم نشود، کافر است. اما کسی که اصلاً حقیقت برایش روشن نشده باشد، نه راه ایمان و تسلیم
نویسنده: سید محمد بنیهاشمی
ایمان و کفر هر دو فرع بر شناخت حقیقت هستند. اگر کسی به آنچه شناخته است، تسلیم گردد، اهل ایمان، و اگر تسلیم نشود، کافر است. اما کسی که اصلاً حقیقت برایش روشن نشده باشد، نه راه ایمان و تسلیم برایش باز است و نه امکان کافر شدن دارد. چنین کسی اصلاً معرّفی برایش صورت نگرفته تا بخواهد آن را بپذیرد یا رد کند. اینگونه افراد در صورتی که در نشناختن حقّ و حقیقت کوتاهی نکرده باشند، «مستعضف» نامیده میشوند و تکلیف آنها در کتاب و سنت روشن شده است. از امام باقر (علیهالسلام) دربارهی «مستضعف» سؤال شد. فرمودند: اگر کسی واقعاً مستضعف باشد، خدای متعال سرنوشتِ او را در این دنیا مشخص و اعلام نکرده و کار او را به آخرت واگذار کرده است. خدا ممکن است با این گروه (مستضعفین) مطابق با عدل یا بر مبنای فضل خویش رفتار نماید. اگر بخواهد با عدلِ خود رفتار کند، در حدّ مستقلات عقلیّه است که آنها تشخیص میدادهاند. هُوَ الَّذِى لَا یَهْتَدِى حِیلَةً إِلَى الْکُفْرِ فَیَکْفُرَ وَ لَا یَهْتَدِى سَبِیلًا إِلَى الْإِیمَانِ؛ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُؤْمِنَ وَ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَکْفُرَ. فَهُمُ الصِّبْیَانُ وَ مَنْ کَانَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ عَلَى مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مَرْفُوعٌ عَنْهُمُ الْقَلَمُ. (1)
مستضعف کسی است که راهی به سوی کفر ندارد تا کافر شود و راهی به سوی ایمان ندارد؛ نه میتواند ایمان بیاورد و نه میتواند کافر شود. پس اینها (مستضعفان) کودکان هستند و مردان و زنانی که در عقل همچون کودکانند. از اینها تکلیف برداشته شده است.
عقل وسیلهی تشخیص حق از باطل است و همین عقل، انسانِ عاقل را به تسلیم در برابر حق وامیدارد. کسی که از این نعمت الهی محروم است، وجوب تسلیم در برابر پروردگارش را در نمییابد و به همین دلیل، شایستهی مؤاخذه و عِقاب نیست. لذا خداوند متعال از اینگونه افراد، تکلیف را برداشته است.
تعریف مستضعف
البته کسانی که به دین اسلام هدایت نشدهاند، ممکن است خودشان کوتاهی کرده و در نشناختنِ دین حق، مقصّر بوده باشند. مثلاً یک مسیحی که میداند ادّعای اسلامی - برخلاف مسیحیت - این است که پیامبری بعد از حضرت عیسی (علیهالسلام) ظهور کرده و احتمال حقّانیّت این ادعا را میدهد، عقلش بر او حکم میکند که باید تحقیق کند و به درستی یا نادرستی مکتب اسلام پی ببرد. حال اگر خودش به تحقیق نپرداخت و حقیقت هم برایش روشن نشد، تقصیر با خودِ اوست. چنین کسی جاهلِ مقصّر است و جاهل مقصّر برخلافِ جاهل قاصر - که خود در شناخت حقیقت کوتاهی نکرده است - مستضعف نیست. زیرا راه برایش باز بوده و خودش به سوء اختیار، خود را محروم کرده است. چنین شخصی چه بسا نداند که اگر تحقیق میکرد، به چه نتایجی میرسید، ولی لزومی ندارد خودش بداند. خدای متعال که از دلها و نیّات انسانها آگاه است، میداند چه کسی خودش کوتاهی کرده و چه کسی اصلاً احتمال حقّانیّت دین اسلام را نمیداده است. لذا خداوند کسانی را که واقعاً مستضعف نیستند، میشناسد و میتواند در قیامت ایشان را مؤاخذه و سپس به خاطر کوتاهی و تقصیری که داشتهاند، مجازات نماید. این حدیث امام صادق (علیهالسلام) ناظر به اینگونه افراد است:مَنْ عَرَفَ اخْتِلافَ النّاسِ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ. (2)
کسی که اختلاف میان (مذاهب) مردم را بشناسد، مستضعف نیست.
عاقبت مستضعفان
حال اگر کسی واقعاً مستضعف باشد، خدای متعال سرنوشتِ او را در این دنیا مشخص و اعلام نکرده و کار او را به آخرت واگذار کرده است. خدا ممکن است با این گروه (مستضعفین) مطابق با عدل یا بر مبنای فضل خویش رفتار نماید. اگر بخواهد با عدلِ خود رفتار کند، در حدّ مستقلات عقلیّه است که آنها تشخیص میدادهاند. مثلاً اینکه ظلم کردن حرام است (حرام عقلی) را هر عاقلی تشخیص میدهد؛ چه به دین اسلام هدایت شده باشند یا نه. نسبت به اینگونه احکام، خداوند ممکن است با عدل خویش در مورد ایشان رفتار کند و آنها را به خاطر افعال اختیارشان مؤاخذه و مجازات نماید. همچنین امکان دارد که با فضل خود رفتار کرده، آنها را عفو نماید. هر یک از این دو صورت در آخرت مشخص خواهد شد و در دنیا تعیین و اعلام نشده است. برای روشنتر شدن مطلب به این روایت توجه فرمایید:عَنْ زُرارَةَ... قالَ: قُلْتُ لَهُ: ما تَقُولُ فی قَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلَا یهْتَدُونَ سَبِیلًا»؟ (3)... فَقالَ: وَاللهِ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ وَ لا کافِرینَ. (4)
زراره گوید: به امام باقر (علیهالسلام) عرض کردم: درباره فرمودهی خدای عزّوجل چه میفرمایید: «مگر مستضعفان از مردها و زنان و کودکان که چارهای ندارند و راهی (به سوی کفر یا ایمان) نمیشناسند»؟... فرمودند: قسم به خدا اینها نه مؤمن هستند و نه کافر.
گویا زراره تصوّر دیگری دربارهی مستضعفین داشته است، لذا به حضرت عرض میکند: اگر اینها بالأخره وارد بهشت شوند، پس مؤمن خواهند بود و اگر جهنّمی گردند، پس کافر میباشند. حضرت در پاسخ او میفرمایند:
وَاللهِ ما هُمْ بِمُؤمِنینَ و لا کافِرینَ. وَلَوْ کانُوا مُؤْمِنینَ لَدَخَلُوا الْجَنَّةَ کَما دَخَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ. وَ لَوْ کانُوا کافِرینَ لَدَخَلُوا النّارَ کَما دَخَلَهَا الْکافِرونَ...
قسم به خدا اینها نه مؤمن هستند و نه کافر. و اگر مؤمن بودند، همانطور که مؤمنان داخل بهشت میشوند، آنها هم داخل بهشت میشدند. و اگر کافر بودند، همانگونه که کافران وارد جهنم میشوند، آنها هم داخل جهنّم میشدند... .
بنابراین گروهی از مستضعفان که در نهایت، وارد بهشت میشوند، بهشتی شدنشان مانند بهشتی شدنِ مؤمنان نیست؛ و اگر هم جهنمی شوند، مانند کافران جهنّمی نمیشوند. مؤمنان چگونه بهشتی میشوند؟ مؤمنان چون مشمول وعدهی الهی قرار گرفتهاند، از این جهت میتوان گفت که استحقاق بهشت را پیدا کردهاند. البته اصل وعدهی بهشت از طرف خدا به ایشان بر مبنای فضل است، اما پس از اینکه وعدهی بهشت به آنها داده شد و آنها بر طبق اوامر الهی، تسلیم خدا بودند، اگر - به فرض محال - خدا وعدهی خود را در حق ایشان عملی نکند، به آنها ظلم شده است. البته خدا منزّه از ظلم است، بنابراین به حساب عدلِ خدا و به جهت وعدهی او بهشتی میشوند.
اما مستضعفانی که اهل بهشت خواهند شد، هیچ وعدهای به ایشان داده نشده و لذا هیچ یک از پاداشهای الهی بر مبنای عدل به آنها تعلّق نمیگیرد. هرچه نصیب ایشان میشود، طبق فضل الهی است و اگر پاداش داده نشوند، ظلمی در حق ایشان نشده است. پس اگر هم وارد بهشت شوند، همچون مؤمنان وارد بهشت نمیشوند.
مستضعفانی هم که اهل جهنم خواهند شد، همینگونه هستند. اینها هم حسابشان با حساب کفّار متفاوت است. کفّار برایشان اتمام حجّت شده و وعیدهای خدا در حقّ آنها منجَّز شده است. ولی مستضعفان هر چند که اگر جهنمی شوند، به خاطر اعمالی است که در مورد آنها حجت بر ایشان تمام شده است، ولی آنها در دنیا وعید الهی را از زبان پیامبران یا ائمهی (علیهمالسلام) نشنیدهاند و اوصاف جهنم به گوششان نخورده است. بنابراین وضعیتشان با کفّار از این جهت متفاوت است. با این ترتیب روشن میشود که بهشتی شدن، نشانهی مؤمن بودن و جهنمی گشتن، نشانهی کافر بودن نیست و مستضعفانی هم که نه مؤمن هستند و نه کافر، ممکن است اهل بهشت یا جهنم شوند. زراره بار دیگر از امام باقر (علیهالسلام) سؤال میکند:
اَمِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ هُمْ اَمْ مِنْ اَهْلِ النّارِ؟ فَقالَ: اُتْرُکْهُمْ حَیثُ تَرَکَهُمُ اللهُ.
قُلْتُ: اَفَتُرْجِئُهُمْ؟ قالَ: نَعَمْ؛ اُرْجِئُهُمْ کَما اَرْجاهُمُ اللهُ، اِنْ شاءَ اَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ وَ اِنْ شاءَ ساقَهُمْ اِلَی النّارِ بِذُنُوبِهِمْ وَ لَمْ یَظْلِمْهُمْ.
آیا اینها (مستضعفان) اهل بهشت هستند یا اهل جهنم؟ فرمودند: ایشان را واگذار، همانطور که خدا آنها را واگذارده است.
(زراره میگوید:) گفتم: آیا (سرنوشت) اینها را به بعد موکول میکنی؟ فرمودند: بله، همانطور که خداوند (سرنوشت) اینها را به بعد موکول کرده است. (به طوری که) اگر بخواهد، به سبب رحمتش آنها را وارد بهشت میکند. و اگر بخواهد، به خاطر گناهانشان آنها را به سوی آتش سوق میدهد و (در این صورت) ظلمی به آنها نکرده است.
روشن نشدنِ سرانجام مستضعفان قبل از قیامت
بنابراین حساب مستضعفان را خدای متعال در قیامت روشن میکند و در دنیا تعیین حکمی برای ایشان نکرده و به خواستِ خود واگذار نموده است.البته براساس مبانی کتاب و سنّت، در عوالم پیش از دنیا به یک معنا سرنوشت همهی انسانها معلوم و معیّن شده است. اما اولاً نسبت به بعضی از آنها احتمال بداء (تغییر سرنوشت) وجود دارد؛ به طوری که نمیتوان گفت سرنوشت نهاییِ همهی افراد قبل از دنیا معیّن است. ثانیاً پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهمالسلام) با اینکه نسبت به آنچه تقدیر شده، عالم بودهاند، ولی - جز در موارد استثنایی - بِنا نداشتهاند که بر آن مبنا اظهار نظری دربارهی انسانها بکنند. لذا عملاً به شاگردانِ خود میآموختند که باید در مورد مستضعفان، به خواست و مشیّت خدا به صورت سربسته معتقد باشند و اصراری در تعیین وضعیت آنها نداشته باشند.
آخرین نکته دربارهی مستضعفان این است که: با توجه به تعریفی که ارائه شد، تعیین مصادیق مستضعف، بسیار کار مشکلی است و در بعضی موارد اصلاً امکانپذیر نیست. زیرا نوعاً تشخیصِ آن به احراز یک امر قلبی منوط است که ظاهر و آشکار نیست و به راحتی امکانپذیر نمیباشد. بنابراین مباحثی که در مورد مستضعفان مطرح میشود، به صورت قضایای شرطی کاربرد دارند و تعیین افراد و مصادیق آنها کار سادهای نیست. به همین دلیل امکان دارد که کسی از لحاظ ظاهر شرع، کافر محسوب شود، اما در حقیقت مستضعف باشد. وظیفهی ما در دنیا این است که طبق ظواهر شرع با چنین فردی رفتار کنیم.
مثلاً هیچگاه نمیتوانیم احکام اسلام را در مورد یک مسیحی جاری کنیم، ولی اگر او در واقع مستعضف باشد، در قیامت روشن میشود و چه بسا به رحمت الهی وارد بهشت هم بشود. اما این احتمال، وظیفهی ما را نسبت به او تغییر نمیدهد. البته اگر بهشتی هم بشود، باز حسابش از مؤمنان جداست و همانطور که دیدیم، اینها به فرض بهشتی شدن، همچون مؤمنان وارد بهشت نمیشوند. بنابراین حساب و کتاب مستضعفان - که تعیین افراد آن به طور کامل فقط با علم الهی امکانپذیر است - برای همیشه از مؤمنان و کافران جدا خواهد بود.
پینوشتها:
1. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب المستضعف، ح 1.
2. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب المستضعف، ح 7.
3. نساء / 98.
4. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الضّلال، ح 2.
بنیهاشمی، سید محمد؛ (1390)، معرفت و بندگی سلسله درسهای مهدویت (حلقه اول)، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ دوم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}